آرش برهمند : سردبیر ماهنامه پیوست و مجموعه های تلویزیونی

آرش برهمند : سردبیر ماهنامه پیوست و مجموعه های تلویزیونی

کی هستی و داری چی کار می کنی ؟

آرش برهمند هستم و روزنامه‌نگاری تقریبا تنها کاریه که در تمام عمرم بلد بودم و انجام دادم. این روزها سردبیر و یکی از موسسین موسسه پرسش و ماهنامه پیوست به حساب می‌یام که اولین نشریه راهبردی حوزه فناوری اطلاعات و ارتباطات محسوب می‌شه. طی یک دهه اخیر در کنار روزنامه‌نگاری سردبیر چندین و چند برنامه تلویزیونی از جمله صفر و یک،‌ برخط، ۱/۶۱۸ و کافه فناوری بودم و این چند ماه پس از پایان سری دوم دارم استراحت خوبی می‌کنم. عاشق نوشتن، قهوه و ماکارونی هستم و اگر راستش رو بخواهید همین الان الان هم دارم از قهوه اسپرسو ساعت ۵ صبح نهایت لذت می‌برم و کنارش تکرار سریال بازی تاج و تخت (Game of Thrones) رو از شبکه HBO HD رو می‌بینم. نگران نباشید اگر این اپیزود چهارم رو هنوز ندیدید چیزی رو اسپویل نمی‌کنم ولی کی فکرش رو درباره هودر می‌کرد!؟
حالا از شوخی گذشته احتمالا بدونید مد ، فناوری و سفر مواردی هستند که به اونها خیلی علاقه دارم. به نظر من لباس پوشیدن چیزی بیشتر از صرف پوشاندن بدن به حساب می‌یاد و در واقع شیوه‌ای برای نمایاندن شخصیت آدمهاست وتاثیر مستقیم روی تعامل آنها با محیط و اجتماع پیرامونشون داره. شیوه لباس شما مانند نحوه حرف زدنتان درباره شما خیلی بیشتر از اون چیزی که فکر می‌کنید خواهد گفت یا دست کم آن چیزی که می‌خواهید باشید. سفر به نظر من تنها شیوه منطقی برای خرج‌کردن درآمد هر آدمیه که عقلش سر جاش باشه. جوان‌تر که بودیم با همین شرکای پیوست، ‌مجتبی و مهرک، تقریبا همه ایران رو جاده‌ای گشتیم ولی حالا بیشتر دوست دارم جهان رو بگردم شاید بعدها به سفر به ماه هم فکر کردم به هر حال ایلان ماسک در این باره داره کارها جالبی می‌کنه. همین اول کار بگم سخت‌افزار مورد علاقه من بدون شک دستگاه قهوه‌ساز نسپرسو مدل پیکسی است که بدونش واقعا زندگیم یک چیزی کم دارد.

 

از چه سخت افزارهایی واسه کار و زندگی استفاده می کنی ؟

راستش من در یک نگاه منصفانه چندان گیک نیستم. دوست دارم ابزارها بیشتر از منعطف یا پیشرفته بودن دارای دو ویژگی باشند؛ خوش‌دست باشند و قابل حمل. در یک کلام برای یک روزنامه‌نگار جاهل مناسب باشند. حوصله ندارم خیلی با آنها سرو کله بزنم و باید خودشان از من باهوش‌تر یا دست‌کم ساده باشند و خب پرتابل بودن که جز غیر قابل انکار زندگی من است. همه دوستان و همکارانم به خوبی می‌دونن که پیدا کردن من پشت میزم غیر ممکن است. هیچ وقت خبرنگار پشت‌میزی نبودم و با این نگاه در واقع پیوست را مهرک محمودی و شرکت پرسش را مجتبی محمودی اداره می‌کنند. من فقط سعی می‌کنم خیلی توی دست و بالشون نباشم. مصاحبه، سفر، جلسات و چرخیدن در کافه و خیابان می‌طلبد که بتوانید دفتر کارتان را با خودتان همیشه همه‌جا ببرید. نتیجه‌اش الان شده دو مک بوک، یک آیفون، یک ذن‌فون، یک کیندل، یک پاور بانک طلایی ، هدفون سونی، مودم هواوی و البته چمدان عزیزم. اوه دو ساعت هوشمند را یادم رفت.

وقتی اپل آیفون ۶S Plus را معرفی کرد مطمئن شدم که دست کم برای یک سال گوشی محبوبم را پیدا کرده‌ام هرچند به نظر بسیاری شبیه سینی چایی بود ولی برای من این حسن را داشت که از داشتن یک تبلت کنار گوشی بی‌نیازم می‌کرد و به اندازه کافی برای کار خبری سیستم عامل و دوربین مناسبی داشت. طبیعتا خیلی سریع متوجه شدم که نمی‌توان این همه اپلیکیشنی را که برای تست برایم می‌فرستند را بدون یک گوشی اندروییدی ببینم این شد که تصمیم گرفتم ذن‌فون ۲ دولوکس رو هم دستم بگیرم. هم پردازنده اینتل داشت که کنجکاوم می‌کرد و هم این که طراحی قاب پشتش فوق‌العاده بود. قیافه هم مهم است. اعتراف می‌کنم خیلی مواقع برندهایی هستند که اسپانسر می‌شوند که در بازه خاصی یک گوشی یا دستگاه خاص را دستم بگیرم پس بهتر است توجه نکنید که گوشی دومم مال چه شرکتی است.

قبل از اینکه فحش بدهید، جریان دو مک بوک بیشتر از آنکه حکایت نوکیسه‌گی من باشد یکی داستان است پر آب چشم. جریان این بود که پاییز پارسال موفق شدم یکی از خوش‌حمل‌ترین دستگاه‌های دنیا یعنی مک بوک ۱۲ اینچی جدید را بخرم که با توجه به آنکه فقط چند هفته از معرفی‌اش می‌گذشت می‌توانست به راحتی راحت‌ترین و سبک‌ترین و زیبا‌ترین دستگاه در رده خودش باشد ولی در عمل فقط یک فاجعه رخ داد. بعد از کمتر از یک‌ماه استفاده تصویر مانیتورش رفت، به خاطر ضربه کوچکی که روی پشت درش خورده بود همه می‌گفتند شامل گارانتی نمی‌شود و البته بعد هم در جریان فرستادن به مرکز خدمات در دوبی عملا ربوده یا گم شد و برای نزدیک به چهار ماه خبری ازش نبود. وقتی هم پیدا شد ۳ روز از خدماتش گذشته بود و برای همین مرکز خدمات خاورمیانه اپل قبولش نکرد.

طبیعتا در طی این مدت نمی‌شد من بدون دستگاه کار کنم و برای همین دوست قدیمی من مدیرعامل خدمات نقش البرز ، علیرضا پورنقشبند برایم یک مک‌بوک فرستاد که به صورت یدک داشته باشم تا دستگاه به دستم برسد. درست شب تولدم دستگاه پس از ۵ ماه فراق به آغوشم برگشت و هنوز باید تصمیم بگیرم مک‌بوک ۱۳ اینچی قدیمی را نگه دارم یا نه. نمی‌شود با آمدن معشوق باریک و خوش‌هیکل کسی را که تمام زمستان مرا گرم نگاه داشته فراموش کرد.

apple-watch

واقعا یکی از بهترین هدیه‌‌‌ها برای من کارت هدیه آمازون است چرا که تا حال بیشتر از ۵۰ کتاب را روی کیندل پیپر وایت با آن نور مطلوبش خواندم و دیگر شاید دانشمند ولی ورشکستم. این نسخه چون دارای نور پس‌زمینه برای مانیتور E INk است اجازه می‌دهد در تاریکی اتاق یا کابین پرواز هم به راحتی کتاب خواند. قضیه دو ساعت یعنی یک اپل واچ و یک موتو ۳۶۰ این است که بعد از جدایی همیشگیم از اندروئید دلم نیامد ساعت هوشمندم را بی خیال شوم و با ارایه اندرویید ویر روی iOS دیگر مشکلم حل شد ولی بعدش یک اپل واچ هم به دستم رسید که دیگر انتخاب را دشوار می کرد. پس هر دو را نگه داشتم. نگه‌داشتن همه این دستگاه‌ها بدون پاوربنک ADATA PV110 فوق‌العاده‌ام ممکن نبود واقعا این یکی برای من چرخش چرخیده و هیچ وقت نا امیدم نکرده است. قبل از اینکه بپرسید باید بگویم من قیافه موتو و کارکرد اپل واچ رو ترجیح می‌دم و باید دید که بعدا در این بار چه می‌کنم.

هدفون سونی بخشی از زندگی نامرئی من به عنوان یک دونده است که کفش‌های سری رانینگ، لباس و شلوارک سری adizero و جوراب‌های ضدعرق نایکی بقیه آن را تشکیل می‌دهند. باید کفش و لباس را بتوانید سریع بشویید و خشک شود پس هزینه کردن به صرفه‌است. سالهای سال در کنار اینها از یکی از از این هدفون‌های سونی استفاده می‌کردم که هم هدفون بود و هم پخش‌کننده موسیقی. خیلی محصول خوب و با دوامی بود ولی یک بار که ساک ورزشی را از پشت ماشین بردند دیگر از هم دور شدیم و این بار خواستم از یک هدست ورزشی مناسب استفاده کنم. اینکه بتونی آهنگ رو با فراغ‌بال بیشتری انتخاب کنی و در عین حال تماس‌های متعدد رو هم جواب بدی مزیتی است که MDRAS800 داشت و نوع طراحیش که درون لاله گوش قفل می‌شد کمک می‌کرد در حین دوییدن خیلی نگران لیزخردنش از روی گوش نباشم. بخش عمده‌ای از این سبک زندگی دیجیتالی را مدیون شاهین طبری عزیزم ، موسس و رییس هیات مدیره چارگون هستم که هنر غریبی در لذت بردن از جزییات فناورانه حیات آدمی دارد. دوییدن هم میراث همین دوستی است.

Caprisa-sony-adizero

چمدان شاید به نظر شما یکی خیلی سخت‌افزار نباشد ولی در واقعا این سری از چمدان‌های سری سخت کاپریسا(Caprisa) برای کسی که دوست دارد تجهیزاتش را همراهش ببرد ولی کوله سبکی در حین پروازها داشته باشد ضروری است. به خصوص وقتی که مشکلی به نام پروازهای ترانزیت و دوییدن از یک گیت پرواز به دیگری را دارد. شاید فکر کنید که هیچ آدم عاقلی لپ‌تاپ یا ابزارهای دیجیتالیش را در بار نمی‌گذارد ولی گاهی برای اینکه در یک فرودگاهی مانند فرانکفورت یا کوالالامپور یا حتی اون شارل دوگل لعنتی کمرتان نشکند بهتر است اثاثیه غیر ضروری را در بار بگذارید و این مواقعی است که داشتن یک چمدان سخت، با کمربند ایمنی برای اشیا که چرخ‌های سریع و محکمی داشته باشد نجات‌بخش است. در بخش نرم‌افزارها بیشتر درباره ارتباط دیجیتالی با لایف استایل حرف می‌زنم.

 

از چه نرم افزارهایی استفاده میکنی ؟

این همان قسمتی است که دستم کاملا رو می‌شود. روی موبایل و لپ‌تاپ اگر نرم‌افزارهای پایه آفیس برای اپل یعنی کی‌نوت، نامبرز و پیجز رو در نظر نگیرید و چند اپ به دردبخور شبکه‌های اجتماعی مانند توییتر عزیزم و کیندل، دیگر تقریبا من هیچ استفاده‌ای ندارم. الان مدتهاست که از ویندوز استفاده نکردم و تقریبا دارم همه جزییاتش را فراموش می‌کنم. تنها شبکه اجتماعی محبوب من همیشه توییتر بوده که اپ بسیار خوبی روی مک دارد و شاید فقط کیندل به پای آن برسد. خوبی نرم‌افزار کیندل است که به خوبی روی چند پلتفرم کار می کند و اجازه می‌دهد در حرکت و سفر ادامه کتاب را بخوانم حتی اگر خود کتاب‌خوان دم دستم نیست.

روی دستگاه‌ها من از پخش‌کننده‌ها خبری نیست. دوست دارم در سینما یا سینمای خانگی فیلم ببینم و اصلا اهل فیلم دیدن روی لپ‌تاپ یا تبلت نیستم برای همین هروقت در سفرها از دیدن سنگ و خاک ، تعبیر مانی قاسمی سردبیر دیجیاتو از بناهای تاریخی برتر جهان، خسته می‌شویم دو نفری می‌رویم کلی فیلم‌های احمقانه سه بعدی یا چهاربعدی می‌بینیم. مانی واقعا دوست بی‌نظیریه و تا حالا باهم از اونجرز گرفته تا ماموریت غیر ممکن و حتی مدمکس را این ور و آن ور جهان تماشا کردیم. تازه کلی هم با هم کارتون دیدیم. یک بار یک فیلم چهاربعدی دیدیم که کل فیلم تکونمون می‌دادند و آب پاشید توی صورتمان بعد آمدیم بیرون این‌قدر پول همراهمون نبود که حتی برگردیم هتل.

درباره چت کردن کاملا ماجرا فرق می‌کند و بخش عمده‌ای از دوستان و هم نسلان من الان در سراسر دنیا پراکنده هستند و چون ما از این دوستانی هستیم که به ماندن کنار هم حتی پس از سفرهای چند هزار کیلومتری اعتقاد داریم حالا اگر فیس‌تایم را از من بگیرید انگار نفسم را گرفته‌اید. از اسکایپ و آیمو و بقیه هم متنفرم چون ظاهرا با اینترنت خانه ما که از این سرویس‌های قدیمی مخابراتی است درست کار نمی کنند. حالا اگر شما بهتر می‌زنی بستان بزن.

شاید خیلی از متن‌بازها فایرفاکس را ترجیح بدهند ولی برای من همیشه از روز اول عرضه‌اش مرورگر وب محبوبم کروم بوده و عاشق سرعت و افزونه‌هایش هستم. البته ناگفته نماند که تقریبا همه سرویس‌های گوگل غیر از اون اینباکس احمقانه‌اش به نظرم سرویس‌های خوبی هستند. نمی‌دانم واقعا چرا این گودر را تعطیل کرد. چند نرم‌افزار دم‌دستی دیگر هم هست که مهم نیستند ولی من خیلی روی مک دوستشان دارم یکی همین کافئین است که دستگاه را خیلی راحت بیدار نگه می‌دارد و دیگری Photo Scape X . من خیلی اهل فوتو‌شاپ نیستم و نرم‌افزارهای سریع‌‌تر و راحت‌تر را ترجیح می‌دهم. اگر به زور و اجبار مردمی نبود هیچ‌وقت از تلگرام استفاده نمی‌کردم و حالا هم اگر آرش سلیمانی ، یکی از دهه هفتادی‌های پیوست، نبود لپ‌تاپ را توی سر خودم خرد کرده بودم. نسخه رومیزی تلگرام برای OS X El Capitan واقعا احمقانه است.

 

چه کتابی رو دوست داری و آخرین کتابی که خوندی چی بود ؟

من عاشق ادبیات و رمان هستم. فکر می کنم آدم با خواندن داستان‌هایی بقیه انگار چندین باز زندگی می کند و کتاب را در کنار سفر و سینما مهمترین عوامل تحول و ترقی هر کسی می‌دونم. یک‌بار از سوزان‌سانتاگ ،روشنفکر آمریکایی، نوشته جالبی خوندم درباره این که ادبیات نوعی تعهد آدم‌هاست به شناخت عمیق‌تر هم‌نوعانشون و واقعا به این باور دارم. کتاب‌های «ناطور دشت» و خداحافظ گری‌کوپر جزو کتاب‌های محبوب من برای همه دوران‌ها هستند و با وجود اینکه در کودکی خوندمشون هنوز هم گاهی برایم حرف‌های تازه‌ای دارند.

از وقتی افتادم به کتاب‌خواندن روی کیندل خیلی دستم بازتر شده. در ویرایش قبلی این نوشته هم اشاره کردم که کتاب Me talk pretty one day نوشته دیوید سداریس یکی از کتاب‌های محبوبم است. داستان با نوشته‌ای هجوآمیز درباره چالش‌های انسان معاصر با مقوله و مفهوم زبان نوشته شده و خاطرات خود نویسنده است با طنزی بی‌رحمانه درباره زندگی معاصر یک نویسنده آوانگارد. چند ماه بعد دیدم کتاب با کمی جرح و تعدیل توسط نشر چشمه چاپ شد به نام « سرانجام روزی زیبا حرف می‌زنم». بعد هم شد یکی از جرم‌های ناشر و باعث تعطیلی‌اش شد. پس خودتان ادامه داستان را بگیرید.

اتفاقا اخیرا دو کتاب جالب دیگر هم درباره فناوری خواندن یکی به توصیه امیر سپهرام عزیز به نام The Shallows که درباره تاثیر فناوری روی مغز آدمها بود. امیر خودش که داستان‌‌های علمی و تخیلی هم می‌نویسه چند وقت پیش این کتاب رو ترجمه کرد و این قدر برام جالب بود که یک مقاله‌ دیگر نویسنده‌اش یعنی نیکلاس کار را درباره اینکه گوگل ما را احمق می‌کند را هم خواندم و چند وقت بعد در برنامه چرخ با حضور سیاوش صفاریان‌پور در این باره حرف زدیم. کلی هم بعدش فحش خوردم البته که با حس طنز آزاردهنده من اتفاق عجیبی نیست.

شاید کتاب دوم خیلی برای شما مفید‌تر باشد. کتابی به نام How Google Works که یک روز وقتی با حسام آرمندهی ، موسس کافه‌بازار، بیرون تا در رستوران گیلانه پارک آب و آتش ناهار بخوریم توصیه کرد و من هم از آمازون دانلود کردم و دیدم اریک اشمیت و جاناتان روزنبرگ نوشتنش و فوق‌العاده بود واقعا. به نظرم هر کسب و کار ماندگاری در این دوران باید این کتاب را بخواند و البته شاید همین یک جریان آخر نشان دهد فقط یک چیز از کتاب‌ها و سفرهای مهم‌ترند؛ دوستان. امیدوارم برای هم دوستان خوبی باشیم.

۸ دیدگاه

Comments are closed.