کی هستی و چه میکنی؟
پژمان نوروزی هستم. وقتی برای دوستانم چیزی مینویسم خودم رو پژمان الرعایا معرفی میکنم. یک مشت درس خواندهام، تقریبا از ۶ سالگی تا ۳۷ سالگی ام مشغول تحصیل بودم، و کاری که الان میکنم به هیچ یک از آن چیزهایی که خواندهام به طور مستقیم ارتباط ندارد. هر چند همهشان راهنمای خوبی برای این روزگارم بوده است. کاری که این روزها انجام میدهم طراحی است. تمرکزم روی طراحی موزه، نمایشگاه، مرکز علم، رویداد (ترجیحا علمی) و حتی طراحی تجربه است. کارهایی که تا حالا کردهام از معلمی شروع شده – معلمی در همهی سطوح آموزشی، از دبستان تا دانشجوی دکتری- و به راهنمای تور، طراحی موزه، ساخت ابزار آموزشی، مشاوره ژورنالیسم علمی و غیره پیش رفته است. اما اگر بخواهم یک عنوان برای خودم انتخاب کنم قبلا میگفتم معلمم، این روزها میگویم «طراح تجارب آموزشی» هستم! من درآوردی است، ولی همینی است که واقعا هستم.
از چه سختافزارهایی استفاده میکنی؟
معمولا سخت افزار در ذهنها با ابزارهای رایانهای همسان شده است. اما برای من مفهومی واگراتر دارد. با این اوصاف مهمترین و محبوبترین سخت افزارهای زندگی من اینها هستند:
لپتاپ مک بوک پرو ۱۳ اینچی که همهی کارهای حرفهای دیجیتالم را با آن انجام میدهم. هیچ وقت هم اهل فیلم دیدن و موزیک گوش دادن با لپ تاپ نبودهام، برای همین اصلا به ۱۳ اینچ بالاتر فکر هم نمیکنم.
گوشی آیفون ۷ که تقریبا همه کارهی پرتابل من است، از سفرنامه نویسی تا عکاسی از پروژههایم و غیره. واقعیت این هست که این گوشی هدیه است، و اگرنه اهل آیفون نبودم. با اینکه سیستم عامل محبوبم روی آن است، ولی بین گوشیها اصولا موتورولا را عشق است.
یک دستگاه قهوه ساز دارم که تقریبا کلید روشن خاموشش به پلکهای من وصل است. آمریکانو محبوب قهوهای من است، یک جور قهوهی کارگری. ماگ بزرگ قیمت کم، غلظت به اختیار که میشه مدام درست کرد و نوشید و ماگ بعدی و بعدی و بعدی. راستی من کلا عاشق ماگ هستم و بیستایی ماگ مختلف از بامبویی تا چینی اصیل و درجه یک در خانه دارم.
مجموعهی بیش از ۴۰ ماژیک تاچ دارم که همهی طراحیهای پروژههایم را با آنها دستی انجام میدهم. من کلا معتقدم باید طراحی ایدهها را حتما دستی انجام داد. بعد اگر لازم بود میشود خروجی دیجیتالی گرفت و تمیزکاریها را رویشان انجام داد.
دفترچه اسکیسهایم همیشه همراهم است. از توی هواپیما و اتوبوس تا توی کافه و خیابان و خانه میشینم و از چیزهایی که جلوی رویم است اسکیس میزنم.
یک هدست بیسیمِ بینظیر سنهایزر دارم که بیرون از خانه همواره به گردنم وصل است. حتی وقتی چیزی گوش ندهم باز توی گوشم میگذارمشان تا صدای محیط را بلاک کنم.
گرامافون مدل توپاز دهه ۸۰ دارم که بخش بزرگی از موسیقیهایی که حین کار در خانه گوش میدهم را روی صفحات وینیل نو و قدیمیام گوش میدهم. اصلا صدای این وینیلها چیز دیگری است. آخرین صفحهی وینیلم سال گذشته بود که هدیه گرفتم، موسیقی متن جنگ ستارگان، ادیشن طلایی!
یک دوربین دوچشمی کوچیک ۸ در ۳۰ ویلیام اپتیکس از سری بی نظیر فراری دارم، با اینکه کوچک است در همهی سفرهای شبانهام همراه دارمش و با آن رصدهای عجیب و مهیجی انجام دادهام.
اینها شاید مهمترین ابزارهایی است که روزمره و یا در سفرها از آنها استفاده میکنم.
از چه نرمافزارهایی استفاده میکنی؟
اصلا وقتی به نرم افزار فکر میکنم یعنی به احتمال ۹۰ درصد دارم به فوتوشاپ فکر میکنم. یک زمانی فکر میکردم خدا برای آفرینش صحنههای رویایی دنیا از فوتوشاپ استفاده کرده، بس که این نرم افزار قابلیت دارد. من حتی با فوتوشاپ نقاشی میکشم.
البته برای طراحیهای سریع ایدههایم از Concepts استفاده میکنم. این نرمافزار، ابزارهای زیادی دارد و کار با آن راحت است، به قولی قر و فرهای نرم افزارهای هنری را ندارد.
برای ویرایش برنامههای رادیو راز از MixPad استفاده میکنم. این نرمافزار مجانی است و تقریبا همه ی آن چیزی را که لازم دارم به من میدهد.
گاهی که با موبایل عکسهای دقیقتر و پرحوصلهتر میگیرم از procamera استفاده میکنم. نسخهی کاملش واقعا پر از امکانات برای عکاسی با موبایل است.
برای ویرایش عکسهایم از اپلیکیشن اسنپ سید گوگل چیز بهتری دم دستم ندارم. این نرمافزار خیلی سریع است و انتخابهای خوبی برای تغییرات نور، رنگ، کنتراست و چیزهای دیگر دارد.
برای ارائههایم اصلا به چیزی به جز prezi فکر نمیکنم . این را یواشکی به شما میگویم کسی نشنود، وقتی با پرزی کار میکنم و پرزنت میکنم، بخشهای زیادی (گاه تا ۶۰-۷۰ درصد) ضعف محتوای ارائههایم را جذابیتهای بصری و اکشنهای مهیجش پوشش میدهد.
گاهی مجبور به استفاده از اتوکد و اسکچ اپ میشوم، جذابند ولی چون مهارت کاملی بر آنها ندارم ازشان بدم میآید، شاید هم اصلا از آنها متنفر باشم. کلا از چیزهایی که بلد نیستم متنفر میشوم.
ویراستار متنیام هم که Pages است. خیلی وقت است از ویندوز و هر آنچه به آن ربط داشته استفاده نکردهام.
همهی شبکههای اجتماعی از فیسبوک، اینستاگرام، تلگرام و توییترم را روی گوشیام دارم.
وقتی توی سفرهایم میخواهم استوریهای گزارش گونهی کامل و مفصل روی اینستاگرام آپلود کنم،لاجرم از Cutstory استفاده میکنم.
وقتی هم تیمیهای پروژه ام آماده باشند از Trello برای هماهنگی برنامه هایمان استفاده میکنیم. ابزار خوبی برای نظم بخشی است، البته به این شرط که همگی حوصله کار با نرم افزاری تازه را داشته باشند.
راستی چون خیلی وقت هست که دچار اضافه وزن هستم، از وقتی ورزش را کامل کنار گذاشتم اضافه وزن پیدا کردم، این روزها برای کاستن از این شر عظیم دارم از lose it استفاده میکنم. برای تنظیم کالری روزانه نرمافزار مناسبی است و برای من خوب جواب داده است.
چه کتابی رو دوست داری و آخرین کتابی که خوندی چی بود؟
من تقریبا از ۵ سالگی و با خواندن کتاب بوف کور، شروع به کتاب خواندن کردهام. البته نه آن موقع و نه حالا، در ۴۲ سالگی ام، با اینکه بارها خواندمش و حتی بسیاری از نقدها و شرحهایش را هم خواندهام، این کتاب را نفهمیدم (اصلا هر وقت میخواهم به خودم بفهمانم که بابا همچین هم آدم خاصی نیستم، این کتاب را میخوانم). برای همین همیشه حداقل دو کتاب در دست دارم.
آخرین کتابی که دست گرفتم همین چند روز پیش بود و البته بعد از اینکه ۳۰-۴۰ صفحهای از آن را خواندم کنار گذاشتمش و بعد هم در ماشینی که برای سفر اجاره کرده بودیم جایش گذاشتم، اسم کتاب کارخانه آدمهای ماشینی از ری برادبری بود. کتاب Museum 101 که به نوعی کتاب مقدس طراحان موزه هست را هم مدتی است در دست دارم. یکبار به عنوان یک خواننده سر تا تهش را خواندم و الان بر حسب مورد و نیاز به آن رجوع میکنم.
کلا مدل خواندنم اینطوری است که دو تیپ کتاب را در دست نگه میدارم. کتابهایی که تخصصی به کار و پیشهام مرتبط میشود و کتابهای دیگر. برای کتابهای دیگر هم حد و مرزی ندارم چون کلا ذهن واگرایی دارم، گاه شروع میکنم گلستان سعدی خواندن و مثنوی مرورکردن، و گاه کتاب های فلسفی پایه و به خصوص این روزگار بیشتر جامعه شناسی میخوانم. کتابهای رمان و داستان کوتاه به خصوص علمی- تخیلی را هم که همیشه عاشقانه میخوانم.
چه رویایی برای آیندهتان در سر دارید؟
خب من چند سالی است که سمت استادیاری دانشگاه را رها کردهام و هیچ شغل موظفی ندارم، و به عبارت امروزی یک فریلنسر هستم. الان هم که در حاشیهی شهر تهران بزرگ منزل دارم. جایی آرام و ساکت که فقط در حین ضرورت، کنج آرامشم را رها میکنم و به داخل شهر میآیم. اما بازهم دلم میخواهد و رویایم این است که جایی بیرون از شهر و در یک فضای کاملا طبیعی در یک خانه با معماری روستیک (که خودم طراحیاش کرده باشم) زندگی و کار کنم، این نخستینش. کار و بار و زندگیام را هم بر همین اساس پیریزی کنم. یک باغچه برای تولید مواد اولیه ضروری زندگیام داشته باشم، دنیایی طبیعی ولی با امکانات ارتباطی دیجیتال عالی. رویای دور و درازی نیست و به زودی محققش میکنم.
از خانههای مدرن با لوازم هوشمند بدم میآید. به جز لوازم کارم که به شدت هم دربارهاشان سختگیری میکنم، برای باقی زندگی هرچه روستاییتر بهتر.
راههای ارتباطی تماس با من : کانال تلگرام، اینستاگرام، توییتر، وبسایت شخصی، وبسایت پروژه راز به همراه پوریا ناظمی، وبسایت جایزه چراغ به همراه سیاوش صفاریان پور.
5 دیدگاه